شانه هایم 31 سال است که سنگین است. کاش قلبی وجود نداشت. عشقی وجود نداشت. احساسی وجود نداشت. کاش محبتی وجود نداشت. همه در حال معامله هستند حتی احساست را معامله می کنند ! مدتیست شب ها صدایی از آسمان میشنوم. من در زمین هستم و دوستانم در آسمان. به ستاره ها گفتم، اینجا هستند کسانی که قلبی آسمانی دارند چون آنها هیچ وقت دروغ نمیگن. آنها پایبند قول هایی که میدهند می مانند. جواب محبت را با طعنه و کنایه نمیدهند. منظورم همان دختر بچه هایی هست که سال ها نگذاشتند احساس کنم شانه هایم سنگین است. روزهایی که نیاز به تپیدن قلبی داشتم، جز معامله با احساسم چیزی ندیدم… من باید تاوان اشتباه خیلی ها را پس بدهم. آنقدر با قدرت در مقابل این معاملات ایستاده ام که امشب صدای شکستن کمرم را شنیدم.