سال هاست زیاد جایی نمیرم. احساس خوبی دارم. کمتر اخبار گوش می کنم و بیشتر آسمان را نگاه می کنم. پروژه ای نباشد دم خور بچه ها میشوم. دعوتشان به خاله بازی را رد نمی کنم. بیشتر قدم میزنم. کمتر حرف میزنم. بیشتر نگاه می کنم. خیلی وقت هست کاخ سعدآباد را هم کادوی تولدم کنند دیگر برایم جذابیتی ندارد. لبخند یک پیرمرد را به کاخ الیزابت ترجیح میدهم. بیشتر مردم این دنیا غریبه اند .کمتر کسی آسمان را برای زندگی انتخاب می کند. دل این مردم به زمین گرم است اما گرمای آسمان تو را نمی سوزاند. دنیا اجبار ما بود حتی اگر متعلق به آن نباشیم و ای کاش حس ششمی نداشتم …